پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قند عسل مامان و بابا

پسر طلایه مامان

عشقم...عزیزم...نازگلم امروز هم گذشت و با هر سختی که بود اکو شدی و قراره که فردا سی دی دستمون برسه و چهارشنبه هم که تهران نوبت دکتر داری. البته دکتر وشتانی گفت که دیگه هیچ مشکلی نیست وتو خیلی هم سرحال و روبراهی و قلب کوچولوت هم دیگه مشکلی نداره.خدا رو شکر جیگر مامانی. چند روز پیش که بردمت سرزمین رویاها برایه دومین بار که موهاتو کوتاه کنم،عکسی رو که سری قبل گرفتی رو بهم دادن قند عسلم.   دیشب پیشم خوابیده بودی و تویه دهنت نارنگی بود،لپت رو بوس کردم و از قضا،لپی بود که نارنگی توش بود. گفتی: نارنگی رو بوس نکن.اینور رو بوس کن . منم اونور صورتت رو بوس کردم و اتفاقی،گوشت رو بوسیدم. گفتی: گوش رو ...
25 مهر 1391

مشکل بزرگ من

سلام عشقم. جیگرکم.ناز پسرکم. نمیدونم چرا این روزا اینقدر بد اخلاق و عصبی شدی.همش ناراحتی و بداخلاقی.همش سر ناسازگاری داری و همش در حال شکایتی. با اینکه بهت زور نمیگم و کاری بهت ندارم و مجبورت نمیکنم به انجام کاری ولی با این حال اصلا دوست نداری سازگار باشی.همیشه داد میزنی و دعوا میکنی.میزنی.جیغ میکشی.گریه میکنی.واسه هر چیز کوچولویی لج میگیری.همه جا دوست داری بمونی و با همه کس دوست داری بری و باشی ولی خونه نباشی و با ما نیای.وقتی واسه کلاس میذارمت خونه عزیز ،آوردنت دیگه کار حضرت فیله.دوست داری بمونی.خونه خاله فرزانه و زن عمو میمونی و دوست نداری با ما بیای. و تازگی ها یه چیز جدید کشف کردم که تا من نیستم همه میگن که پسر خوبی هستی،ولی وقت...
18 مهر 1391

کیف

پسرم گفته بودم که کلاسامون شروع شده؟ عزیزم بی اندازه وقتم کمه برایه به روز کردن وبلاگت جیگر مامان.البته فکر نکنی که وقتم برایه تو کمه ها.نه.چون تمام وقت در اختیار شما هستم و دارم فرمان میبرم. مامان بیــــــــــــا بریم تویه اظاق من مامان بیا بازی مامان بیا بریم کارتون ببینیم. مامان بیا یه چیــــــــزی بخوریم.چی بخوریم؟ مامان بیا کتاب بخووووونیم .کدوم کتاب رو میخوام من؟ مامان کله ام میخواره.ببین میخوارونمش.حموم چرا منو نمیبری؟ مامان بریم بیرون یه قدمی بزنیم. مامان بیا بازی کنیم.بازی و طنازی کنیم. مامان... مامان... مامان... و در آخر تازه میگی تو اصلا با من بازی نمیکنیا. چرا مامان...
5 مهر 1391

پاییز

پاییزه پاییزه برگ درخت میریزه هوا شده خیلی سرد .... اما گل پسر هوا سرد نشده.تازه امروز هم خیلی گرم بود! پاییز اومد و تابستونم رفت جیگر مامانی،شهریور ماه ،ماه پر فت و امدی بود .یا مهمونی بودیم و عروسی،یا مهمون داشتیم.مخصوصا این دوهفته آخر.ولی خب،پسر طلا همه چیز به خیر و خوشی گذشت و دفتر این فصل هم بسته شد.امیدوارم که این فصل از سال که تازه امروز شروعش کردیم،برات قشنگ باشه.امیدوارم که بتونم برات مثل مامان خوبی باشم.عزیز مامان،گل پسرم،این ماه میدونم یه کم بر ات سخته.چون باید برایه چکاپ سالانه بریم پیش دکترت و قبل از اون هم باید ابینجا برایه اکو بریم و این اکو،تو رو خیلی خسته میکنه و کلافه.منو ببخش. پسرم،امروز مدرسه ها ش...
2 مهر 1391
1